عصر روز ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ بهترین زمان برای رؤیت واقعیت سبزها در تمام سه دههی گذشته بود؛ در آن عصر ولنتاین در خیابانهای مرکزی پایتخت، دخترپسرهایی را میدیدی که دست در دست هم به دنبال رؤیای امریکایی خویش به خیابان آمده بودند و بر ضد جمهوری اسلامی، بزرگترین نابودکنندهی این رؤیا، شعار میدادند.
تظاهرات ۲۵ بهمن آن اندازه از التهاب روزهای انتخابات فاصله داشت که کسی به دنبال رأی ندادهاش نهباشد، آن قدر بیسامان بود که بهفهمی جمعیت به پای خود و تودهوار به خیابان آمده است، و آن اندازه کمتعداد بود که بهدانی با سختترین و سبزترینها طرف هستی؛ آدمهایی که نه مرگ قطعی فتنه و نه حذف تدریجی سران آن، مسألهشان را محو نهمیکرد؛ حالا آنها آخرین تلاشها را میکردند و اصلیترین آرمانها را به زبان میآوردند و ماهیت واقعیشان نمایان بود.
آدمهایی که در آن روز در خیابان بودند خیلی پیش از بهار ۱۳۸۸ شمسی سبز بودند؛ فتنهی سال ۱۳۸۸، تنها، برههیی بود که طی آن تودههای ملحدی که از دهها سال پیش در خط تماس جامعهی ایرانی با اندیشهی مدرن و فرهنگ امریکایی نضج یافته بودند به خیابان آمدند و آشکارا بر حکومت اسلامی و باورهای شیعی طغیان کردند.
با این همه، اعتقاد پررنگ جامعهی ایرانی به اسلام و امتداد سیاسی آن، جمهوری اسلامی، سبزهای لیبرالیست را نیز از همآن ابتداء، مانند سرخهای مارکسیست، دچار کتمان و نفاق کرد، تا خود را قرائت تازهیی از اسلام بخوانند؛ قرائتی که گاه اسلام مدرن نامیده میشد و گاه اسلام سکولار و گاه اسلام غیرسیاسی و گاه اسلام رحمانی، و ما آن را اسلام امریکایی میدانیم.
سبزها امتداد ایرانی جریان امریکاییسازی (Americanization) عالم هستند؛ جریانی که حالا همهی زمین را بلعیده و تنها جزیرهی بیرون مانده از این عفونت سبز ایران اسلامی است. بزرگترین مسألهی سبزها نیز با حکومت اسلامی هماین بیرون نگاه داشتن امریکای جهانگیر (جهانخوار) از جغرافیای این سرزمین و محروم کردن آنها از رؤیای امریکاییشان (American dream) است.
این گونه عصر روز ولنتاین، سبزها نه برای اصلاح جمهوری اسلامی و نه حتي به عزم برقراری جمهوری ایرانی که با آرمان جمهوری دوستپسری در خیابان بودند. ولنتاین اولین مناسبت از ابتدای فتنه بود که واقعاً متعلق به سبزها بود و تناقضی در فراخوان به آن به چشم نهمیخورد؛ نه مانند سبزی که سبز سیادت تبلیغ میشد و بر سر و گردن سگهای دستآموز گره خورد، یا راهپیمایی سکوتی که در آن بر پایگاه بسیج اسلحه کشیدند، یا نماز جمعهیی که با کفش خوانده شد، یا روز قدسی که بطری آب به دست علیه فلسطینیها شعار میدادند.
۲۵ بهمن ۱۳۸۹ سبزها با قوطی مشروب در خیابان بودند تا سرزمین رؤیاهای خویش، امریکا، را از بحران نجات دهند؛ تا ایران فاتح سه دهه صدور انقلابش نباشد و آشوبزدهیی باشد مانند سایرین؛ به این امید که “اوبامای عزیز” اوضاع را در مصر و تونس و لیبی بازگرداند به دورهی بنعلی و مبارک و قذافی، و اوضاع ایران را به دورهی پهلوی؛ به حجاب آزاد و مشروب ارزان و سکس آسان.
مشیت الاهی اما این بود که عصر روز بیست و پنجم بهمن سبزها چون خس و خاشاک جارو شوند و بسیجیهای خامنهیی غروب نهشده بساط جمهوری دوستپسری منافقین سبز را جمع کنند؛ غروب پسرها دخترها را کف خیابان رها کرده بودند و به پسکوچهها گریخته بودند و دخترها آرایششان ابر و باد شده بود از گریستن بر رؤیای امریکایی بر باد رفتهشان …
منبع: رجانيوز/ مهدي فاطمي صدر
نظرات شما عزیزان: